«در جهان پرسشها، بیتفاوتی بیماری است و اپیدمی یک فاجعه».
گرچه پذیرفتن تصادف پس از آفرینش کمی مشکل است، چون همه چیز آفریده کمال است و باید همهجا فقط نظم باشد؛ اما تصادف نه به بینظمی، که به کمال منتهی میشود. پذیرفتن تصادف بهعنوان پدیدهای کنترلکننده و پدیدآور نظم در تفکر سنتی بشر مشکل است، چون تصادف از این دیدگاه منظم نمیشود و بشر چارهای جز پذیرش واقعیات تصادفی به همین شکل و درنهایت جهت قانع ساختن خود چارهای جز ارتباط پدیدههای تصادفی ظاهرا غیرمعقول به حکمت الهی و شانه خالی کردن از زیر بار سنگین حل معمای تصادف ندارد. اگرچه هستی و تمام پدیدههای آن مشمول حکمت الهی هستند و بشر ممکن است تا ابد با تفکر و تعقل در خصوص برخی حکمتها به جایی نرسد، اما چشم بسته نباید از حکمتها بگذرد و با تفکر و استفاده از محضر اساتید و علما تا آنجا که میسر است به علل آنها آگاه شود. انسان تصادف و پدیدههای تصادفی را همهجای هستی حتی در زندگی روزمره و اطراف خود مشاهده میکند، اما چون نمیتواند توضیحی بدهد، نفی میکند. اما نمیداند که خود تصادف، ابزاری الهی جهت کنترل پدیدههای هستی است.
«تصادف، دستهای خداوند در اداره جهان هستی است».
تشکیل تصادفی مولکولهای زیستی و انواع پیشسلولها و گزینش طبیعت از بین حالتهای بسیار زیاد تصادفی ممکن است که منجر به تکامل سلول و بقای نسل سلولهای کاملتر میشود. یعنی تصادف، منجر به رسیدن به هدفی ارزشمند یعنی پیدایش حیات و تکامل سلول زنده میشود.
آنچه در تکامل انسان مشخص است این است که جسم انسان از نظر تکاملی ادامه مسیر تکامل تدریجی بوده اما دمیدن روح الهی در یک مرحله در جسم همین انسان، او را متمایز کرده و آفرینش انسان از خاک که در قرآن ذکر شده، شاید نوعی ابتکار ظریف الهی باشد چرا که برای خداوند که زمان مطرح نیست، آفزینش از مولکولهای غیرآلی یا به اصطلاح معدنی، آنچه که اصطلاحا «خاک» نامیده شده تا لحظه دمیدن روح در انسان که حدود ۳/۵ میلیلرد سال طول کشیده در عبارت: آفریده شدن از خاک خلاصه شده است و شاید خداوند اینچنین خواسته بشر را در مسیر کشف این راز بیازماید.
«اصل هر ماده، همان بُعد X است و خود ماده، سطحی بین دو بُعد ماده و زمان و نمادی از اصل است».
تعادل در جای جای هستی به چشم میخورد و بشر تنها قوانین و اصول حاکم بر تعادل را بهصورت معادلات ریاضی درآورده و یا آنها را در واکنشهای شیمیایی و سیستمهای تعادلی کشف کرده است و شاخهای از علم نیست که به نحوی با تعادل در ارتباط نباشد. تعادل از تقارن، و آن هم به نوبه خود به اشکال متفاوت از تصادف نشات گرفته است. گویی همه جا « تصادف، دستهای خدا در کنترل و اداره جهان است».
هر موجودی سه بُعد اساسی دارد: بُعد مادی، بُعد زمان و بُعد X؛ پس به جای فضا-زمان، نمایش فضا-زمان-X مطرح است.
ما در سطح «کره زمان» مانند گویهایی سرگردان که تصادفا در جهات مختلف حرکت میکنند هستیم و در جهان سهبُعدی اطرافمان، جهانی کاملا تصادفی با برخوردها و اثرات تصادفی میبینیم که اتفاقات و موقعیتهای ما با بخت و شانس در ارتباط است و از تولد تا مرگ در سطح حباب زمان قرار داریم، بر پوستهای به ضخامت صفر ثانیه؛ نه گذشتهمان را میبینیم و نه آینده را، فقط یک لحظه و آن هم زمان حال.