به حقایق سوگند - جز حقیقت این نیست - این که اکنون در بیانم جاریست
اینکه از پشت جهان - پشت آیینه ی دنیا - تا شما می آیم
از دیاری روشن - وادی آگاهی - از فراسوی زمان - ماورا می آیم
به یقین با ادراک - با بصیرت با عشق - گامهایی محکم - نه بر این غفلت خاک - من قدم برداشتم - بر سر این افلاک
تجربه کردم باز - سرزمینی پر راز - رنگهایی پر عشق - نورهایی پر ناز
همه شفاف و عجیب - پر از احساس غریب
به حقایق سوگند - بی سر و بی بال هم - تا ته آمال هم - می توان پرواز کرد - می شود اوج گرفت
شهر آگاهیها - همه چیزش معناست - تا ته دل پیداست - لذتش بی همتاست - گرچه با راز عجین - باز اما زیباست
کندنم مشکل بود - رفتنم بسیار سخت - ماندنم اما خوب - آه ، بودم خوشبخت
همه اندامم یک - نقطه ادراک و - ذره ای آگاهی - لیک هر لحظه آن - چه فزون می ارزید - به چنین دنیایی
بی سؤالی ، لفظی - همه جا پاسخ بود - ذهن درگیر نشد - حافظه بی معنا - همه جا روشن و پاک - تا افقها پیدا
چه زلالی بود آن - که شناور بودم - در میان نورها - شدتی نامعلوم - مرکزیت هرگز- چه مساواتی بود - همه ذرات را - شاد دیدم آنجا
و پس از بیداری - همه زیبا بودند - همه بسیار عزیز - همه عالم ، آدم - هر کجا در هر دم
پس عزیزان آنجا - بس فراتر بود از - خواب یا یک رویا - واقعیت ، خالص - ماورای دنیا
ماورای ابعاد - فاصله بی معنا - نه زمانی آنجا - نه مکانی بر جا
همه شوق - همه نور - بزم عشقی بر پا
آه از این دنیا
همه دل بستن ها
اشکها ، لبخندها
آه از این بندها
سعید کرمی
95/06/25