مهندس سعید کرمی

نویسنده کتاب تصادف از آفرینش تا تکامل و بُعد X

مهندس سعید کرمی

نویسنده کتاب تصادف از آفرینش تا تکامل و بُعد X

   به حقایق سوگند  -  جز حقیقت این نیست - این که اکنون در بیانم جاریست 

اینکه از پشت جهان  -  پشت آیینه ی دنیا  -  تا شما می آیم 

از دیاری روشن  -  وادی آگاهی - از فراسوی زمان -  ماورا می آیم 

به یقین با ادراک - با بصیرت با عشق - گامهایی محکم - نه بر این غفلت خاک - من قدم برداشتم - بر سر این افلاک 

تجربه کردم باز - سرزمینی پر راز - رنگهایی پر عشق - نورهایی پر ناز   

همه شفاف و عجیب - پر از احساس غریب 

  به حقایق سوگند - بی سر و بی بال هم - تا  ته آمال هم - می توان پرواز کرد - می شود اوج گرفت  

شهر آگاهیها - همه چیزش معناست - تا ته دل پیداست - لذتش بی همتاست - گرچه با راز عجین - باز اما زیباست 

کندنم مشکل بود - رفتنم بسیار سخت - ماندنم اما خوب - آه ، بودم خوشبخت 

همه اندامم یک -  نقطه ادراک و - ذره ای آگاهی -  لیک هر لحظه آن - چه فزون می ارزید - به چنین دنیایی

بی سؤالی ، لفظی -  همه جا پاسخ بود - ذهن درگیر نشد - حافظه بی معنا - همه جا روشن و پاک - تا افقها پیدا 

چه زلالی بود آن - که شناور بودم - در میان نورها - شدتی نامعلوم - مرکزیت هرگز- چه مساواتی بود - همه ذرات را  -  شاد دیدم آنجا   

و پس از بیداری - همه زیبا بودند - همه بسیار عزیز - همه عالم ، آدم - هر کجا در هر دم 

پس عزیزان آنجا - بس فراتر بود از - خواب یا یک رویا - واقعیت ، خالص - ماورای دنیا 

ماورای ابعاد - فاصله بی معنا - نه زمانی آنجا - نه مکانی بر جا 

همه شوق - همه نور - بزم عشقی بر پا  

آه از این دنیا 

 همه دل بستن ها 

 اشکها ، لبخندها 

 آه از این بندها



سعید کرمی 

95/06/25

  آیا ما تاوان یا تقاص اعمالمان را در این دنیا پس می دهیم؟ اگر چنین است چگونه اعمال ما در دنیای فیزیکی به ما باز می گردند؟ آیا خداوند نقشی دارد؟

   حتما تاکنون این عبارات را بسیار شنیده اید :

   دنیا دار مکافات است، فلانی تقاص گناهانش را پس داد، از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری، خدا جای حق نشسته است، چاه کن جایش ته چاه است و یا تو نیکی می کن و در دجله انداز، کار خوب بی اجر نمی ماند، صدقه دفع بلاست و ...

   تمامی اینها عباراتی عامیانه برای ترس و پرهیز و یا امید و آرامش نیستند بلکه نتیجه تجربیاتی هستند که طی هزاران سال به بشر ثابت شده و برای اثبات سندیت هم نیازی به آمار و مدارک ندارند این یعنی همان چیزی که بسیاری آن را نتیجه  قانون کارما  می دانند. قانونی که هیچ توضیح منطقی ارائه نداده و هیچ گونه پشتوانه علمی هم ندارد.اما واقعا چگونه این پیامدها روی می دهند؟ آیا دستی ماورایی در کار است؟ اینها سوالاتی هستند که تاکنون بی جواب مانده اند. اما اکنون یک پاسخ :

   با توجه به ثبات شخصیت انسانی در عین تغییرات فیزیکی و شیمیایی جسم در طول زمان و اثبات آن در دیدگاههای مختلف، دیگر باید بپذیریم که من واقعی و ارادی یا به تعبیر دیگر روح، در این دنیای فیزیکی نبوده بلکه در ماورای فیزیک مادی و در عالم آگاهی (بعد ایکس) قرار دارد و تنها از طریق یک دریچه اتصال با جسم و دنیای مادی در ارتباط است. اما ما آنقدر از طریق حواس پنجگانه سرمان به دنیای مادی گرم است که اصل و وجود  واقعی خودمان را در ماوراء فراموش کرده و همه زندگی ما همین دریچه ی دوربینی شده که از طریق آن به دنیا نگاه می کنیم و واقعیتها و خوب و بد اعمالمان را اکثرا متوجه نمی شویم. در حالیکه من واقعی که گاه به ضمیر ناخودآگاه هم تعبیر می شود در عالم آگاهی و ادراک خالص قرار دارد و خوب و بد اعمال را به درستی می فهمد. اما مغز نمی تواند از طریق دریچه اتصال واقعیت را درست دریافت کند. گرچه گاهی تصویر مبهمی به صورت یک توهم نامفهوم درک می شود اما توسط مغز قابل تحلیل نیست و تنها گهگاهی تلنگرهای کوچکی را که من واقعی اصطلاحا به وجدان ما می زند متوجه می شویم.

   در واقع ادراک حسی شامل : حواس، سلسله اعصاب، مغز و افکار ما موانعی هستند که نمی گذارند نتیجه ادراک خالص را از آن عالم دریافت کنیم. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. اما من واقعی بدون اطلاع مغز و جسم از طریق همان دریچه اتصال پیام مثبت و منفی را به مغز و در نتیجه تعادل روانی ما وارد می کند. زمانی که عمل نادرستی از ما سر می زند یک پیام منفی که  شدت آن به بزرگی خطای ما بستگی دارد تعادل روانی ما را بر هم زده و و درصد خطا را در انتخاب مسیرهای درست و فرصتهای تصادفی مناسب بالا می برد و طبعا پیامدهای این اشتباهات گریبان گیر ما خواهند شد و اصطلاحا پشت سر هم بد شانسی می آوریم. 

   در خصوص کارهای نیک هم پیامدهای مثبت اعمال ما از طریق ناخودآگاه باعث تعادل و ثبات روانی شده و اراده ما را در انتخاب مسیرهای درست از میان تمام حالات تصادفی ممکن یاری می کنند و با تمرکز روی فرصتهای خوب و مسیرهای صحیح کمتر هم مرتکب اشتباه می شویم و فکر می کنیم که شانس به ما رو کرده یا خدا با ماست در حالیکه همه چیز از خود ما به ما بر می گردد.

   ممکن است بپرسید اگر ما این چنین تقاص گناهانمان را پس می دهیم یا پاداش کارهای درستمان را می گیریم پس چرا بسیاری ظالمان بزرگ و یا صالحان بدون دیدن نتیجه اعمالشان یک عمر زندگی کرده و از دنیا هم می روند؟ 

   در اینجا لازم است ذکر شود که نتیجه هر عمل خوب یا بد به نسبت میان افرادی که به نوعی سبب آن شده اند تقسیم می شود. تمامی گناه ظلم یک ظالم  یا صواب عمل یک فرد درستکار فقط به او مربوط نمی شود که تنها او پاسخگو باشد بلکه تمامی موثرین، مشوقین، طرفداران، عاملین و یا آنانکه بی تفاوتند یا سکوت می کنند از رده بالا تا پایین، از نسبت نزدیک تا دور و از ابتدا تا انتهای یک عمل به گونه ای پاسخگو و درگیر همان عملی خواهند بود که در راس هرم از یک فرد خاص سر می زند. پس عزیزان در بسیاری موارد جای هیچ گله و شکایتی نیست.

   البته در نظر داشته باشید که تمامی اتفاقات طبیعی کاملا تصادفی بوده و به خوبیها و بدیهای انسان که خود محصول ژنتیک و محیطی تصادفی است هیچ گونه ارتباطی ندارند و موارد ذکر شده فقط شامل پیامدهایی می شود که به گونه ای با بازخورد رفتار ما در جوامع انسانی یا طبیعت ارتباط داشته و همبستگی معنی داری با اعمال ما نشان می دهند که این موارد عملا در طول تاریخ به بشر ثابت شده است.

   و در آخر فراموش نکنیم آنگاه که به اعمال نادرست و ظلمهایی که می کنیم آگاه نیستیم یا رفتارهای خودخواهانه و غلط وجدانمان را نمی آزارد من واقعی که در عالم آگاهی است همه را درک کرده و به شکل ناخودآگاه بدانگونه که ذکر شد اعمال را به ما باز می گرداند. یعنی در واقع ما توسط خودمان محاکمه شده و به جزا یا پاداش اعمالمان در این دنیا می رسیم و آنجا که مجالی نیست شخص نتیجه اعمال خود را دریافت کند و عمدا یا تصادفا از دنیا می رود در عالم ماورا یا فرا- زمان درستی یا نادرستی تمامی اعمال خوب یا بد و نتایج آنها را در آینده درک کرده و زجر و لذت واقعی به من واقعی یا روح او وارد خواهد شد.



سعید کرمی 

1395/3/19

 


بهاریه



    مبارک باشد 

آغاز بهار، تغییر، دگرگونی

با طبیعت نو شویم، عید یک لحظه است، تغییر را دریابیم

از طبیعت آموختیم، خانه تکانی کردیم، دلها را پاک کردیم

سال که نو شد بیایید اندیشه ها را هم نو کنیم

از طبیعت بیاموزیم، اصل برجاست، فقط تغییر است

نه چیزی نابود می شود و نه پدید می آید

بیایید تغییر دهیم، نو کنیم، افکار و عقاید را، با حفظ حرمتها

حصارها را بشکنیم و بدون تعصب آزاد بیاندیشیم

از تغییر نهراسیم 

کفشهای افکار پوسیده را دور بیاندازیم

 بگذاریم پاهای اندیشه در آبهای بهاری شسته شوند و واقعیت را لمس کنند

طبیعت واقعیت است



سعید کرمی

1394/12/29


خداوند از ابهام تا کشف ماهیت واقعی 


   جهان چگونه پدید آمد و تا به اینجا رسید؟ آینده آن چه خواهد شد؟ با چه مصالحی دنیای ما از صفر ساخته شد؟ آیا پیدایش ماده از هیچ ممکن است؟ 

   در پاسخ به چنین سوالاتی  دانشمندان علوم تجربی  پیدایش جهان از صفر، گسترش آن  تا کنون و نظام حاکم بر آن را فرمول بندی کرده و دلایل محکمی هم دارند. تمامی اتفاقات جهان را فیزیکی دانسته و همه را با استدلال قوی و قوانین فیزیکی توضیح داده ، ثابت کرده و یا در حال کشف و اثباتند. اما ما که معتقدیم موجودی معنوی یعنی خداوند جهان را از صفر آفریده و اداره می کند ، در خصوص کیفیت، مکان و چگونگی عملکردش در آفرینش و اداره جهان چه می دانیم؟ ... عملا هیچ ... ما در مورد خود خداوند حتی یک جمله درست هم نداریم بگوییم. ماده گرایان را به پوچی متهم می کنیم و با اطمینان و رفتاری موجه و حق به جانب به پرستش یک واژه مشغولیم. صبح تا شب در عبادات و دعاهایمان سجده می کنیم، درخواست داریم ، تشکر می کنیم اما یک لحظه فکر نمی کنیم که در مقابل چه موجودی قرار داریم و او چگونه قرار است در امور دنیوی مداخله کرده و به نیازها و خواسته های ما پاسخ دهد. او که معنوی است و نمی تواند کوچکترین وجه مادی  داشته باشد ( وگرنه خود فناپذیر و معلول علت می شود) چگونه بر ماده اثرگذار است. در شناخت او فقط همین را می دانیم که تمامی قدرت، عظمت و کمال را به او نسبت دهیم و اصلا هم به چگونگی آن فکر نکنیم و با خیال راحت به پرستش بپردازیم، برای اثباتش هم به برهانهای نظم و علیت با توجه به نشانه هایش در جهان مادی اکتفا می کنیم. جالب اینجاست با این منطق ضعیف و دانش ناچیز وقتی استیون هاوکینگ در سال 2010 عملا وجود خدا را در جهان با دلایل فیزیکی و منطق ریاضی حذف کرد غیرت دینی مان به جوش آمد و او را از دخالت در امور معنوی منع کردیم.

 نسبیت خاص  و یک چالش بزرگ

Specific gravity and great challenge 


   بر اساس طرح پیشنهادی ژرژ گاموف که مورد تایید اکثر فیزیکدانان و کیهان شناسان است، جهان هستی ما در اثر یک انفجار بزرگ (big bang) از صفر پدید آمده، ابتدا  با شتابی فزاینده شروع  به گسترش کرده و  سپس از سرعت آن کاسته شده است. نظریه تورمی  آلن گوث نشان می دهد که در زمانی خیلی کوتاه  (کسر بسیار کوچکی از ثانیه) سرعت ذرات هستی بسیار زیاد و بیش از سرعت نور (300,000km/s)بوده است.اگرچه فیزیکدانان معتقدند که اگر چنین هم بوده باشد ذرات و  فضا-زمان با هم گسترش یافته اند(مثال معروف حرکت کشمش های درون یک کیک کشمشی در حال پف کردن) و هیچ چارچوب مرجعی ( لختی) نیست که ذرات  نسبت به آن از سرعت نور  جلو زده باشند. اما نقطه بیگ بنگ را نه از نظر فضایی که از نظر زمانی می توان نقطه آغازی در پس زمینه  فاز پیش ماده دانست  و سرعت را نسبت به یک مرجع زمانی در زمان صفر در فاز پیش ماده  اندازه گرفت آنگاه که پیوستار فضا-زمانی وجود نداشته است (خود نقطه صفر خارج از فضا-زمان است)و این نکته ایست که اکثر فیزیکدانان به آن توجه نمی کنند. مسلم است وقتی زمین زیر پای شما با شما حرکت کند شما نسبت به مرجع زمینی ثابت هستید اما اگر نسبت به یک نقطه آغاز معلق که فارغ از جاذبه است اندازه گیری کنید آنگاه سرعت هر دو (شما و زمین) قابل محاسبه خواهد بود. اکنون دقت کنید:

   آیا تا کنون فکر کرده اید که شخصیت ما از چه زمانی شکل می گیرد؟ این خود یا من واقعی ما از کجا آمده که اینقدر به آن می نازیم، مغرور می شویم و خود را متمایز یا برتر از دیگران می دانیم؟ 

   آیا هیچ اندیشیده اید که این شخصیت و منیت از خود ما نیست؟  دقت کنید :ما هیچیک در انتخاب پدر و مادرمان کوچکترین نقشی نمی توانیم داشته باشیم. نیمی ژن از پدر و نیمی از مادر همراه با اثرات متقابل آنها خصوصیات وجودی ما را شکل می دهند. ما در پسر و دختر بودنمان هم نقشی نداریم، مشخصه ای که به شدت، شخصیت ، علایق، عقاید و اهداف ما را تحت الشعاع قرار می دهد.(ژنتیک = 50% شخصیت )

   اینکه در کدام کشور، شهر، روستا یا محل متولد شویم و در چه خانواده ای با چه وضعیت فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و ... و در چه تاریخی پا به این دنیا بگذاریم، اصلا دست ما نیست. (محیط = 50% دیگر شخصیت )

   با ژنتیکی تصادفی و ناخواسته در محیط و زمانی ناخواسته و تصادفی به دنیا می آییم و تا بیاییم خودمان را پیدا کنیم شخصیت ما شکل گرفته و زمانی که استقلال رای ییدا کرده و می توانیم تغییری ایجاد کنیم ، ظاهرا با شخصیتی مستقل و متفاوت از دیگران، شروع می کنیم به تصمیم گیری برای حال و آینده ، اما غافلیم که هر تصمیم گیری و انتخاب هر مسیر در زندگی به همان ژنتیک و محیط ناخواسته و شخصیت جبری تصادفی ما بر می گردد.

  ما هر بار که می خواهیم تصمیمی بگیریم یا به تجربیات ،آموخته ها و خاطرات خود رجوع می کنیم و یا دست به ریسک و انتخاب تصادفی می زنیم که در هر دو حالت تصمیم ما محصول جبر ژن و محیط یا انتخاب تصادفی است.اگر هم معتقد به این هستید که من واقعی یا شخصیت ما همان روح، و جدا از ماده ، ژن و محیط است آنگاه وضعیت از دو حال خارج نخواهد بود : یا خداوند ارواح متفاوتی به انسانها اختصاص داده که اینقدر متفاوتند که قطعا با عدالت الهی در تضاد است و یا روح انسانی برای همه یکسان است که در این صورت این همه تفاوت بین ما به همان ژنتیک و محیط مادی باز می گردد.

   این یک واقعیت است و هر چه دقیق تر و موشکافانه تر به آن نگاه کنیم درستی آن بیشتر به ما ثابت می شود. اما با این حساب، آزادی، اراده و اختیار ما چه می شود؟ اگر چنین باشد که خوبیها و بدیهای ما از ما نیست، پس نباید نه در این جهان و نه در آخرت قانون و جزا و پاداشی در کار باشد. اما ما می دانیم که آزاد و مختاریم و در هر لحظه می توانیم تصمیم بگیریم که به سمت درست یا نادرست حرکت کنیم. پس قانونی هم باید باشد که در خصوص اعمال اختیاری ما قضاوت کند. پس مشکل کجاست که به این تناقض محض برمی خوریم؟

    اندکی به رویدادهای محیط زندگی یا اتفاقاتی که برای خود یا اطرافیانتان می افتد دقت کنید . می توانید میدان دید خود را تا حد جامعه و سپس جهان گسترش داده و نیم نگاهی هم به تاریخ بیاندازید. اگر خوب دقت کنید متوجه می شوید که تمامی رویدادهای خوب یا بد، خوشایند یا ناپسند در این دنیا ، کاملا تصادفی و تابع قوانین احتمال است و کوچکترین ارتباطی به خواسته ها و باورها یا عقاید ما ندارد. آمار حوادث  گوشه و کنار جهان هم این دیدگاه را تایید می کند.

   انواع زندگی ها و سرنوشت انسانها و زمان ،مکان و چگونگی مرگ ربطی به اعتقادات و باورهای ما نداشته و این ما هستیم که بر مبنای عقاید فردی برای تک تک اتفاقات دلیل می آوریم، قضاوت کرده و گاهی بی سبب حکم هم صادر می کنیم، تمامی  پیشامدهای خوب را رحمت و حوادث ناگوار را حکمت خدا می خوانیم. گاهی یک حادثه کوچک را هر طور شده به گناهی ربط می دهیم و گاهی برای حوادث بزرگ و مرگ هزاران نفر سکوت کرده و یا پای حکمت الهی را پیش می کشیم. البته تفکر جالبی است که همه حالات را شامل می شود: اگر شد رحمت است و  نشد، حکمت. اگرچه این این طرز تفکر به ما آرامش می دهد ، اما واقعیت چه می شود؟ ما نمی توانیم سرمان را زیر برف عقاید پنهان کرده و خورشید واقعیت را تنها به این دلیل که چشم را می سوزاند منکر شویم.

   اگر واقع بین باشید به وضوح خواهید دید که خصوصیات فیزیکی و ذهنی انسانها، ذخایر و منابع طبیعی و نزولات آسمانی یا از سوی دیگر حوادث و بلایای طبیعی هیچگونه ارتباطی به باورهای ما نداشته و در جای جای جهان توزیعی کاملا تصادفی دارند.

    پس نقش دین و عقیده، عبادات و دعاهای ما چه می شود؟ آیا اصلا در این جهان مادی تاثیری دارند؟

   تجربه نشان داده که دنیای مادی، فیزیکی و خشک است و با کسی تعارف ندارد. ما باید این واقعیت را بپذیریم که دراین دنیای مادی همه چیز تصادفی و درچارچوب قوانین فیزیک است و این سیستم تصادفی که در نهایت به تعادل و تکامل زیست محیطی و اجتماعی می انجامد نه با باور و اعتقاد ما، که با تاثیر گذاری فیزیکی قابل تغییراست. یعنی آنچه که در باور ماست تا در عمل خود را نشان ندهد تاثیری بر واقعیت فیزیکی جهان نخواهد گذاشت (سوای معجزات یا کرامات افراد خاص). یعنی ما تا به باورهای درست عمل نکنیم و در جهت تعادل هستی وتکامل جوامع قدم برنداریم عبادات و دعاهای ما کوچکترین ذره ای را در این دنیای مادی جابجا نخواهند کرد. اما اگر دین و خداباوری در اعمال ما نمود پیدا کرد، قطعا نتیجه و بازتاب آن را در رویدادهای جهان فیزیکی خواهیم دید و اگر چنین نشد مطمئن باشیم درست عمل نکرده ایم و تعادلی را برهم زده ایم. پس بیهوده نه به حکمت الهی نسبت دهیم و نه به عدالت خدا شک کنیم، بلکه به قول حکیمی : اگر نشد، بدانیم نکرده ایم. همین و بس.    

     


سعید کرمی 

1394/8/14

    حرکت موجودات زنده  از تک سلولی تا  جانوران  تکامل یافته و در نهایت انسان، شاخص  زنده بودن هر موجود است. عامل حرکت ارادی نیرویی است که  جاندار برای حرکت دادن یک بخش یا  تمام بدن  خود اعمال می کند. طبق تعریف در فیزیک، انرژی توانایی انجام کار است اما  تا از حالت پتانسیل به  جنبشی در نیاید  نیرویی اعمال   نشده  و  با عث  حرکت نمی شود. اعمال اراده  با تصمیم  و قصد جاندار برای حرکت  صورت می گیرد.اراده، حتی در تک سلولیها هم  که به نظر نمی رسد اراده ای برای  تصمیم گیری داشته باشند وجود داشته، جدا از عوامل محرک و پاسخ عمل کرده و انتخاب جهت حرکت را موجب می شود چه برسد به موجودات پرسلولی و تکامل یافته.

    به این ترتیب این در موجودات ابتدایی اراده است که عامل زندگی است نه روح جاندار. در انسان اراده ای  که در کودکی هماهنگی آن با سلسله اعصاب و عضلات جهت  حرکت به اهداف  مورد نظر ضعیف  بوده و  سپس در طول رشد هماهنگ شده و با  تقویت جسم و روان ، خواستن به توانستن  نزدیک و نزدیک تر می شود. اراده  انسانهای عادی را در مدت زمانهای متفاوت و نسبتا  طولانی  به خواسته های  فردی یا  جمعی  می رساند، اما در انسانهای وارسته ای  چون عارفان مکاتب مختلف ( با روشهای متفاوت ) یا  راهبان معابد، مرتاضها و ... در لحظه عمل کرده و با هدایت  فاز پیش ماده در بعد X ، اعمال خارق العاده ای را در جهان  سه بعدی به انجام میرساند که همگان را به  تعجب وا می دارد. اما  اگر اراده ی فردی با اراده کل هستی یعنی خداوند همراه باشد آنگاه خواست الهی اعمال بسیار بزرگتری را در جهان هدایت می کند که در تصور نمی گنجد.

    در تمامی ادیان ومکاتب الهی اعمال و عبادات با روشهای متفاوت به  شکلی هدایت می شوند که  پیروان متعالی به کنترل اراده در ماورا ( عالم X ) دست یابند و یا افراد عادی  بتوانند با  دعا از اراده کل ( خداوند ) انجام اموری  که از توانایی آن عاجزند یعنی معجزه را  طلب کنند. به این ترتیب خداوند، اراده کل و مسلط  بر پیش ماده جهان در بعد X ،همچون  گرانیگاه هستی عمل کرده و من واقعی یا اراده  یا روح انسان به عنوان مرکز ثقل نقطه ای در این عظمت بی نهایت تنها عامل حیات و رسیدن انسان به اهداف دلخواه است و پس از ناتوانی جسم و قطع ارتباط با روح مرگ اتفاق می افتد.

   بدین ترتیب اراده ، من واقعی یا روح انسان و سایر موجوداتو نیز اراده یا روح کل یعنی خداوند در بعد X  قرارداشته و تنها  مرکز جاری شدن نیت و قصد هر موجود و یا اراده ی الهی است و چون مرکز مختصات در ریاضی یا گرانیگاه اجسام فاقد جنس وکیفیت بوده وعوامل مادی برآن اثری ندارند. و در واقع هیچ چیز در جهان شبیه روح نیست و تصورات عامیانه و یا تخیلات راهی به واقعیت ندارند.

 

 

سعید کرمی 

1394/7/19 

       

    اگر به یاد داشته باشید در مقاله ی  < ماده تاریک در بعد X >  گفته شد که نیروی جاذبه ی اضافی پیش ماده در پیرامون کهکشانهای مارپیچی ( به دلیل تراکم بیشتر ) بر ذرات مادی از بعد X در فاصله ای شاید کمتر از طول  پلانک سبب انقباض زمان در آن ناحیه شده وموجب بالا رفتن سرعت اجرام حاشیه کهکشان می شود.در واقع در آنجا  پتانسیل کوانتومی بیشتری وجود دارد. یعنی در حقیقت آنچه که ماده تاریک خوانده شده و این سرعت بیشتر به جرم عظیم آن نسبت داده شده به نظر اینجانب اصلا" وجود ندارد که کیهان شناسان به دنبال کشف آنند.

 

1

   

سالها پیش که تئوریهای مکانیک کوانتوم و نسبیت از اندیشه های پلانک و افکار بلند اینشتین زاده شدند ضعف فیزیک کلاسیک و مکانیک نیوتنی در بافت زیرساختار کوانتومی نمایان شد.در این فضای علمی تازه شکل گرفته فیزیکدانانی چون هایزنبرگ، بور،شرودینگر و ... سرمست از رفتار اسرارآمیز ذرات یکی پس از دیگری مسائلی را طرح کردند که تا به امروز پابرجاست.ماشین فیزیک جدید محصولاتی چون اصل عدم قطعیت، مکتب کپنهاگ و گربه شرودینگر را پدید آورد و موجب سردرگمی بیشتر فیزیکدانان شد.